نامه رهبری به جوانان اروپا

 

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.

درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.

چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت میداند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.

به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.
سیّدعلی خامنه‌ای
۸ آذر ۱۳۹۴

The bitter events brought about by blind terrorism in France have once again, moved me to speak to you young people.

In the Name of God, the Beneficent, the Merciful

 

To the Youth in Western Countries,

The bitter events brought about by blind terrorism in France have once again, moved me to speak to you young people.  For me, it is unfortunate that such incidents would have to create the framework for a conversation, however the truth is that if painful matters do not create the grounds for finding solutions and mutual consultation, then the damage caused will be multiplied.

The pain of any human being anywhere in the world causes sorrow for a fellow human being.  The sight of a child losing his life in the presence of his loved ones, a mother whose joy for her family turns into mourning, a husband who is rushing the lifeless body of his spouse to some place and the spectator who does not know whether he will be seeing the final scene of life- these are scenes that rouse the emotions and feelings of any human being.  Anyone who has benefited from affection and humanity is affected and disturbed by witnessing these scenes- whether it occurs in France or in Palestine or Iraq or Lebanon or Syria. 

Without a doubt, the one-and-a-half billion Muslims also have these feelings and abhor and are revolted by the perpetrators and those responsible for these calamities. The issue, however, is that if today’s pain is not used to build a better and safer future, then it will just turn into bitter and fruitless memories. I genuinely believe that it is only you youth who by learning the lessons of today’s hardship, have the power to discover new means for building the future and who can be barriers in the misguided path that has brought the west to its current impasse.  

Anyone who has benefited from affection and humanity is affected and disturbed by witnessing these scenes- whether it occurs in France or in Palestine or Iraq or Lebanon or Syria.  

It is correct that today terrorism is our common worry.  However it is necessary for you to know that the insecurity and strain that you experienced during the recent events, differs from the pain that the people of Iraq, Yemen, Syria and Afghanistan have been experiencing for many years, in two significant ways.  First, the Islamic world has been the victim of terror and brutality to a larger extent territorially, to greater amount quantitatively and for a longer period in terms of time. Second, that unfortunately this violence has been supported by certain great powers through various methods and effective means. 

Today, there are very few people who are uninformed about the role of the United States of America in creating, nurturing and arming al-Qaeda, the Taliban and their inauspicious successors.  Besides this direct support, the overt and well-known supporters of takfiri terrorism- despite having the most backward political systems- are standing arrayed as allies of the west while the most pioneering, brightest and most dynamic democrats in the region are suppressed mercilessly. The prejudiced response of the west to the awakening movement in the Islamic world is an illustrative example of the contradictory western policies.

I genuinely believe that it is only you youth who by learning the lessons of today’s hardship can be barriers in the misguided path that has brought the west to its current impasse.  

The other side of these contradictory policies is seen in supporting the state terrorism of Israel.  The oppressed people of Palestine have experienced the worst kind of terrorism for the last sixty years.  If the people of Europe have now taken refuge in their homes for a few days and refrain from being present in busy places- it is decades that a Palestinian family is not secure even in its own home from the Zionist regime’s death and destruction machinery. What kind of atrocious violence today is comparable to that of the settlement constructions of the Zionists regime?

This regime- without ever being seriously and significantly censured by its influential allies or even by the so-called independent international organizations- everyday demolishes the homes of Palestinians and destroys their orchards and farms.  This is done without even giving them time to gather their belongings or agricultural products and usually it is done in front of the terrified and tear-filled eyes of women and children who witness the brutal beatings of their family members who in some cases are being dragged away to gruesome torture chambers.  In today’s world, do we know of any other violence on this scale and scope and for such an extended period of time?

Shooting down a woman in the middle of the street for the crime of protesting against a soldier who is armed to the teeth- if this is not terrorism, what is? This barbarism, because it is being done by the armed forces of an occupying government, should not be called extremism? Or maybe only because these scenes have been seen repeatedly on television screens for sixty years, they should no longer stir our consciences.

The military invasions of the Islamic world in recent years- with countless victims- are another example of the contradictory logic of the west. The assaulted countries, in addition to the human damage caused, have lost their economic and industrial infrastructure, their movement towards growth and development has been stopped or delayed and in some cases, has been thrown back decades.  Despite all this, they are rudely being asked not to see themselves as oppressed.  How can a country be turned into ruins, have its cities and towns covered in dust and then be told that it should please not view itself as oppressed? Instead of enticements to not understand and to not mention disasters, would not an honest apology be better?  The pain that the Islamic world has suffered in these years from the hypocrisy and duplicity of the invaders is not less than the pain from the material damage.

Dear youth! I have the hope that you- now or in the future- can change this mentality corrupted by duplicity, a mentality whose highest skill is hiding long-term goals and adorning malevolent objectives.

Dear youth! I have the hope that you- now or in the future- can change this mentality corrupted by duplicity, a mentality whose highest skill is hiding long-term goals and adorning malevolent objectives.  In my opinion, the first step in creating security and peace is reforming this violence-breeding mentality.  Until double-standards dominate western policies, until terrorism- in the view of its powerful supporters- is divided into “good” and “bad” types, and until governmental interests are given precedence over human values and ethics, the roots of violence should not be searched for in other places.

Unfortunately, these roots have taken hold in the depths of western political culture over the course of many years and they have caused a soft and silent invasion.  Many countries of the world take pride in their local and national cultures, cultures which through development and regeneration have soundly nurtured human societies for centuries.  The Islamic world is not an exception to this.  However in the current era, the western world with the use of advanced tools is insisting on the cloning and replication of its culture on a global scale.  I consider the imposition of western culture upon other peoples and the trivialization of independent cultures as a form of silent violence and extreme harmfulness. 

Humiliating rich cultures and insulting the most honored parts of these, is occurring while the alternative culture being offered in no way has any qualification for being a replacement.  For example, the two elements of “aggression” and “moral promiscuity” which unfortunately have become the main elements of western culture, has even degraded the position and acceptability of its source region.      

So now the question is: are we “sinners” for not wanting an aggressive, vulgar and fatuous culture? Are we to be blamed for blocking the flood of impropriety that is directed towards our youth in the shape of various forms of quasi-art?  I do not deny the importance and value of cultural interaction.  Whenever these interactions are conducted in natural circumstances and with respect for the receiving culture, they result in growth, development and richness.  On the contrary, inharmonious interactions have been unsuccessful and harmful impositions.

We have to state with full regret that vile groups such as DAESH are the spawn of such ill-fated pairings with imported cultures.  If the matter was simply theological, we would have had to witness such phenomena before the colonialist era, yet history shows the contrary.  Authoritative historical records clearly show how colonialist confluence of extremist and rejected thoughts in the heart of a Bedouin tribe, planted the seed of extremism in this region.  How then is it possible that such garbage as DAESH comes out of one of the most ethical and humane religious schools who as part of its inner core, includes the notion that taking the life of one human being is equivalent to killing the whole humanity?

One has to ask why people who are born in Europe and who have been intellectually and mentally nurtured in that environment are attracted to such groups?  Can we really believe that people with only one or two trips to war zones, suddenly become so extreme that they can riddle the bodies of their compatriots with bullets?  On this matter, we certainly cannot forget about the effects of a life nurtured in a pathologic culture in a corrupt environment borne out of violence.  On this matter, we need complete analyses, analyses that see the hidden and apparent corruptions.  Maybe a deep hate- planted in the years of economic and industrial growth and borne out of inequality and possibly legal and structural prejudice- created ideas that every few years appear in a sickening manner. 

Any rushed and emotional reaction which would isolate, intimidate and create more anxiety for the Muslim communities living in Europe and America not only will not solve the problem but will increase the chasms and resentments.

In any case, you are the ones that have to uncover the apparent layers of your own society and untie and disentangle the knots and resentments. Fissures have to be sealed, not deepened. Hasty reactions is a major mistake when fighting terrorism which only widens the chasms. Any rushed and emotional reaction which would isolate, intimidate and create more anxiety for the Muslim communities living in Europe and America- which are comprised of millions of active and responsible human beings- and which would deprive them of their basic rights more than has already happened and which would drive them away from society- not only will not solve the problem but will increase the chasms and resentments.

Superficial measures and reactions, especially if they take legal forms, will do nothing but increase the current polarizations, open the way for future crises and will result in nothing else.   According to reports received, some countries in Europe have issued guidelines encouraging citizens to spy on Muslims.  This behavior is unjust and we all know that pursuing injustice has the characteristic of unwanted reversibility.  Besides, the Muslims do not deserve such ill-treatment.  For centuries, the western world has known Muslims well- the day that westerners were guests in Islamic lands and were attracted to the riches of their hosts and on another day when they were hosts and benefitted from the efforts and thoughts of Muslims- they generally experienced nothing but kindness and forbearance.

Therefore I want you youth to lay the foundations for a correct and honorable interaction with the Islamic world based on correct understanding, deep insight and lessons learned from horrible experiences.  In such a case and in the not too distant future, you will witness the edifice built on these firm foundations which creates a shade of confidence and trust which cools the crown of its architect, a warmth of security and peace that it bequests on them and a blaze of hope in a bright future which illuminates the canvass of the earth.

 

Sayyid Ali Khamenei

 منبع: .khamenei.ir

سید رضی

سید رضی در مقدمه نهج‌البلاغه می‌‌نویسد: جمع‌آوری نهج‌البلاغه را شروع کردم در حالى که یقین داشتم سود و نفع معنوى آن بسیار است و به زودى همه جا را تحت سیطره خود قرار خواهد داد.

ابو الحسن، محمد بن حسین بن موسى موسوى بغدادى، معروف به «سید رضى» از علمای بزرگ امامیه در سال ۳۵۹ هجرى در شهر بغداد به دنیا آمد.سید رضی، برادر کوچکِ «سید مرتضی علم الهدی» بود

سید رضی

سید رضی از خانواده‏‌ای اصیل و از نسل ائمه معصومین علیهم‌السلام است و نسبش از طرف پدر به امام کاظم علیه‏السلام و از طرف مادر به امام زین العابدین علیه‏السلام مى‌‌‏رسد.

نام اصلی‌اش محمد بود که فرزند حسین، فرزند موسى، فرزند محمد، فرزند موسى، فرزند ابراهیم، فرزند امام موسى بن جعفر علیه‌السلام است.

به گزارش حریم یاس به نقل از  فارس،پدر سید مرتضی و سید رضی، ابو احمد حسین، ملقب به طاهر و ذوالمنقبتین از شخصیت‌‏‌هاى برجسته و مورد توجه حکومت و نقیب سادات و مسئول رسیدگى به شکایات مردم و امیر حج بود.

مادرش فاطمه دختر ابو محمد، حسین بن احمد بن محمد ناصر کبیر، زنى دانشمند و با تقوا بود و شیخ مفید، کتاب‏ «أحکام النساء» را به درخواست ایشان نوشت.

خواب شیخ مفید درباره سید مرتضی و سید رضی

برخى از رؤیاها در صداقت و راستى، نوعی الهام و نوعى آگاهى‏ غیبى است. یکى از آن رؤیاها، خوابى بود که شیخ مفید دید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن و امام حسین علیهما‌السلام را پیش او آورده و فرمود: «اى شیخ به این دو فرزند من فقه بیاموز».

شیخ پس از بیدارى به حیرت و تفکر فرو رفت. صبح همان شب، فاطمه، مادر سید مرتضى و سید رضى، با خدمتگزاران خود که دور او بودند دو پسر خود، سید مرتضى و سید رضى را که در آن موقع از نظر سن، خردسال بودند، پیش شیخ آورده و گفت: «اى شیخ به این دو فرزند من فقه بیاموز.»

شیخ مفید تحت تاثیر قرار گرفت و خواب خود را براى آن بانوى جلیل القدر بازگو نمود و براى تعلیم و تربیت آن دو برادر، اهتمام تمام به کار برد تا به مقام عالى علم و اجتهاد نایل آمدند و هر دو از ذخیره‌‏‌هاى ارزشمند اسلام و شیعه و از نوادر و نوابغ روزگار شدند.

شخصیت و خدمات سید رضی

سید رضى شخصیتى اندیشمند و داراى قدرت هوش و درکى بالا بود. او مدرسه‏‌اى در شهر بغداد تأسیس کرد و به تربیت شاگردانى در علوم اسلامى پرداخت.

کتابخانه بزرگى نیز براى استفاده شاگردان خود در آن مدرسه برپا نمود.

در سال ۳۸۸ هجرى بهاء الدوله او را به جانشینى خود برگزید و او را به مقام ریاست سادات و مسئول رسیدگى به شکایات مردم و امارت حج منصوب و او را به «شریف جلیل» ملقب نمود.

در سال ۳۹۷ هجرى نیز از طرف بهاء الملک همین مقام به او داده شد.

جمع‌آوری نهج البلاغه توسط سید رضی

خدمت بزرگ سید رضی، جمع آوری نهج البلاغه بود.

نهج البلاغه، شامل سخنان، کلمات و نامه‏‌هاى گهر بار امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه‏‌السلام است که در موقعیت‌هاى گوناگون بیان فرموده یا براى افراد مختلف نوشته است.

در ارزش کتاب شریف نهج البلاغه، هم همین بس که آن را «أخ القرآن» یعنی برادر کتاب خداوند دانسته‌‏اند.

 

نهج البلاغه کتابى است که بزرگترین فصحا و بلیغ‌‏ترین گویندگان در طول تاریخ افتخار خویش را در محضر نهج البلاغه بودن دانسته‌‏اند.

سید رضى، بناى جمع‌آورى همه سخنان امام على علیه‏السلام را نداشته است و تنها از بین منابع فراوانى که داشته قسمتهایى را گلچین نموده است.

او در مقدمه کتاب به این نکته اشاره کرده که آنچه مى‌‌‏آورد مختار و انتخاب شده‏‌‌هایى از کلمات و نامه‌‏‌‌هاى آن حضرت است.

مقدمه کامل سید رضی بر نهج‌البلاغه

سید رضى در مقدمه نهج البلاغه مطالب مهمی نوشته که خوب است ترجمه کامل آن را ذکر کنیم:

حمد و ثنای الهی و درود بر محمد و آل محمد «ستایش خدا را سزاست که حمد را بهاى نعمت‏‌ها و پناهگاه از بلاها، و وسیله رسیدن به نعمت‏‌ها و بهشت جاویدان، و موجب افزایش احسان و کرمش قرار داد.

درود بر پیامبر رحمت، و پیشواى رهبران الهى و چراغ روشنى بخش امّت، که ریشه‌‌هاى وجودش بزرگوارى و درخت اصل و نسبش پر برگ و پر ثمر بوده است. و درود بر اهل بیتش که چراغ‏‌هاى روشنى بخش تاریکى‌‏ها، و وسیله نجات امّت‌‏ها، و نشانه‌هاى روشن دین و مرکز ثقل فضیلت و برترى مى‏‌باشند.

درود بر همه آنان باد؛ درودى که با فضل و بزرگوارى آنها برابرى کند؛ و پاداش اعمال آنها قرار گیرد؛ پاداشى که مناسب با پاکیزگى اصل و فرع ایشان است.

درود بر آنان باد تا زمانى که سفیده صبح گریبان شب را مى‌‏شکافد و ستارگان طلوع و غروب مى‏‌کنند.

چگونگى پیدایش کتاب نهج البلاغه‏

در آغاز جوانى و طراوت زندگى، دست به تألیف کتابى در «خصائص و ویژگى‌هاى ائمّه علیهم‌السّلام» زدم که مشتمل بر خبرهاى جالب و سخنان برجسته آن‏ها بود.

انگیزه این عمل را در آغاز آن کتاب یاد آور شدم و آن را آغاز سخن قرار داده‌‏ام.

پس از گرد آوردن خصائص امیر مؤمنان علیه‌السّلام مشکلات و حوادث روزگار مرا از اتمام بقیّه کتاب، باز داشت.

من آن کتاب را باب باب نموده و به فصل‏‌هاى مختلفى تقسیم کرده بودم. در پایان‏ آن، فصلى که متضمّن سخنان جالب امام علیه‌السّلام از سخنان کوتاه در مواعظ، حکم، امثال و آداب- «نه خطبه‌‏هاى طولانى و نه نامه‌‏هاى گسترده»- آورده شد.

برخى از دوستان آن را جالب و شگفت انگیز از جنبه‏‌هاى گوناگون دانستند، و از من خواستند کتابى تألیف کنم که سخنان برگزیده امیر مؤمنان علیه‌السّلام در جمیع فنون و بخشهاى مختلف، از خطبه‌‏ها، نامه‌‏ها، مواعظ و ادب در آن گرد آید، زیرا مى‏‌دانستند این کتاب متضمّن شگفتى‏‌هاى بلاغت و نمونه‌‏هاى ارزنده فصاحت و جواهر سخنان عرب و نکات درخشان از سخنان دینى و دنیوى خواهد بود که در هیچ کتابى جمع آورى نشده و در هیچ نوشته‌‏اى تمام جوانب آن گرد آورى نگردیده است؛ زیرا امیر مؤمنان منشأ فصاحت و منبع بلاغت و پدید آورنده آن است، مکنونات بلاغت بوسیله او آشکار گردیده، و قوانین و اصول آن از او گرفته شده است. تمام خطباء و سخنرانان به او اقتدا نموده و همه واعظان بلیغ از سخن او استمداد جسته‏‌اند.

با این همه، او همیشه پیشرو است آنها دنباله رو، او مقدّم است آنها مؤخّر، زیرا سخن او کلامى است که آثار علم الهى، و بوى عطر سخن پیامبر را به همراه دارد.

از این رو خواسته دوستان را اجابت کردم و این کار (جمع‌آوری نهج‌البلاغه) را شروع کردم در حالى که یقین داشتم سود و نفع معنوى آن بسیار است و به زودى همه جا را تحت سیطره خود قرار خواهد داد و أجر آن ذخیره آخرت خواهد بود.

هدف از جمع آوری نهج البلاغه

منظورم این بود که علاوه بر فضائل بى شمار دیگر، بزرگى قدر، و شخصیّت امیر مؤمنان را از این نظر روشن سازم که:

امام على علیه‌السّلام تنها فردى است که از میان تمام گذشتگانى که سخنى از آنها به جا مانده، به آخرین مرحله فصاحت و بلاغت رسیده و گفتار او اقیانوسى است بیکرانه، که سخن هیچ بلیغی به پایه آن نخواهد رسید.

خواستم در افتخار کردن به امام علیه‌السّلام به قول شاعر معروف «فرزدق» متمثّل شوم (که در مورد افتخار به پدران خود به شخصى به نام «جریر» خطاب مى‏کند).

اولئک آبائی فجئنی بمثلهم‏ / اذا جمعتنا یا جریر المجامع‏

(اى جریر! اینها پدران و نیاکان منند اگر مى‌‏توانى در آن هنگام که در مجمعى گرد آمدیم همانند آنها را براى خود بر شمار.)

سخنان آن حضرت بر مدار سه اصل مى‏‌چرخد:

اوّل- خطبه‏‌ها و اوامر. دوّم- نامه‌‏ها و رسائل. سوّم- کلمات حکمت آمیز و مواعظ.

تصمیم گرفتم ابتداء خطبه‏‌‌ها، پس از آن نامه‌‏ها، و سپس کلمات حکمت آمیز جالب آن حضرت را جمع کنم.

سپس به هر کدام از آنها بابى را اختصاص دادم و صفحاتى ویژه آن گردانیدم تا مقدّمه‌‏اى باشد براى به دست آوردن آنچه که به آن دسترسى ندارم (و ممکن است) در آینده به آن برسم. و هر گاه سخنى از آن حضرت در مورد بحث و مناظره، یا پاسخ سؤال، و یا منظور دیگرى بود که به آن دست یافتم ولى جزء هیچ یک از این سه بخش نبود، آن را در مناسب‏ترین و نزدیک‏ترین بخش قرار دادم.

اگر در میان آنچه برگزیده‌‏ام فصول غیر منظّم و سخنان غیر مرتّبى آمده، به خاطر آن است که من نکته‏‌ها و جملات درخشان آن حضرت را جمع مى‏‌کنم و منظورم حفظ تمام پیوندها و ارتباطات کلامى نیست.

از شگفتی‌های سخنان امام علی علیه‌السلام

از شگفتى‏‌هاى سخنان امام علیه‌السّلام که او خود در این زمینه تنها است و شریک و همتایى در آنها ندارد، این است که: سخن آن حضرت را که درباره زهد و مواعظ است هر گاه کسى تأمّل کند و خود را از این جهت بیگانه دارد که این سخن شخصى عظیم القدر و نافذ الامر است که همه در برابر او سر فرود مى‏‌آورند؛ شک و تردید نخواهد کرد که گوینده این سخن کسى است که جز در وادى زهد و پارسایى قدم نگذاشته و هیچ اشتغالى بجز عبادت نداشته است و یقین مى‏کند که این سخن از کسى است که در گوشه خانه‌‏اى تنها و دور از اجتماع یا در یکى از غارها قرار گرفته که جز صداى خودش را نمى‏شنود و غیر خویش دیگرى را نمى‏بیند، و همواره مشغول عبادت مى‏باشد.

و هیچ گاه نمى‏‌تواند باور کند که این سخن کسى است که به هنگام جنگ در دریاى لشکر دشمن فرو مى‌‏رفت و پهلوانان و جنگجویان نیرومند را بر زمین مى‌‏افکند. و او با این حال یکى از زهّاد و یکى از افراد صالح و پاک و نمونه‌اى است که نظیر ندارد.

این است فضائل عجیب و شگفتى‌‏زا و ویژگى لطیف او که جمع میان اضداد کرده است. بسیار مى‌‏شد که من در این باره با برادران مذاکره مى‌‏کردم و شگفتى آنها را از این ویژگى خاصّ امام علیه‌السّلام بر مى‌‏انگیختم و راستى این‏ خود جاى عبرت و شایسته اندیشه و فکر است.

اگر در اثناء سخنان انتخاب شده لفظ مردّد و یا معنى مکرّرى آمده است، عذر من در این باره این است که در روایات مربوط به سخنان امام علیه‌السّلام اختلاف است: گاهى سخنى را در روایتى یافتم و همان طور که بوده آن را نقل کرده‏‌ام. سپس روایت دیگرى در همان موضوع به دستم رسیده که با روایت قبل یکسان نبوده، امّا به خاطر مطالب بیشترى که داشته، و یا به خاطر لفظ جالب‌‏ترى که در آن به کار رفته، لازم بود آن را نیز بیاورم.

این نیز ممکن است بر اثر سهو و نسیان نه از روى عمد دوباره آورده شده است. با این حال ادّعا نمى‏‌کنم که من به همه جوانب سخنان امام علیه‌السّلام به طورى احاطه پیدا کرده‌‏ام که هیچ کدام از سخنان او از دستم نرفته است، بلکه بعید نمى‌‏دانم که آنچه نیافته‌‏ام بیش از آن باشد که یافته‌‏ام، و آنچه در اختیارم قرار گرفته کمتر از آنچه به دستم نیامده باشد اما وظیفه من غیر از تلاش و کوشش و سعى فراوان براى یافتن این گم شده نیست، و از خدا مى‌‏خواهم در این امر مرا راهنمایى کند.

بعد از تمام شدن کتاب چنین دیدم که نامش را «نهج البلاغه» بگذارم؛ زیرا این کتاب درهاى بلاغت را به روى بیننده مى‏‌گشاید، و خواسته‏‌هایش را به او نزدیک مى‌‏سازد.

این کتاب هم مورد نیاز دانشمند و عالم، و هم دانشجو و متعلّم است، و هم خواسته شخص بلیغ و زاهد در آن یافت مى‌‏شود.

در بین کلمات امام علیه‌السّلام سخنان شگفت انگیزى در مورد توحید، عدل و تنزیه خداوند از شباهت به خلق مى‌‏بینم که تشنگان را سیراب کرده، و پرده‌‏ها را از روى تاریکى شبهات بر مى‏‌گیرد.

از خداوند بزرگ توفیق و نگهدارى از لغزش را خواستارم، و نیز مى‌‏خواهم که به من در این راه مقاومت و یارى بخشد و از خطاى فکر پیش از خطاى زبان، و از خطاى سخن، پیش از لغزش قدم، به او پناه مى‌‏برم. او مرا کفایت مى‏کند و بهترین حافظ و یاور است. / سال ۴۰۰ هجرى. الشّریف الرّضیّ»

استادان سید رضی

مهمترین و معروفترین استادش، ابو عبد الله محمد بن محمد نعمان مشهور به شیخ مفید (متوفاى ۴۱۳ ق) از دانشمندان کم نظیر عالم اسلام است.

دیگر اساتید سید رضی عبارتند از:

۱ – ابو اسحاق ابراهیم بن احمد طبرى (متوفى ۳۹۳ ق) فقیه و ادیب و نویسنده زبر دست که سید رضى، قرآن را در دوران کودکى نزد وى آموخت.

۲ – ابوعلى فارسى (متوفى ۳۷۷ ق) نام آور دانش و ادب و پیشواى علم نحو در عصر خود.

۳ – ابوسعید سیرافى (متوفى ۳۶۸ ق) دانشمند بزرگ و نحوى که مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت.

۴ – قاضى عبدالجبار بغدادى، متخصص علم حدیث و ادبیات.

۵ – عبد الرحیم بن نباته (متوفى ۳۷۴ ق) از خطباى بلند آوازه و نامدار شیعه، مشهور به خطیب مصرى. سید رضى مقدارى از فنون شعر را از وى آموخت

۶ – ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اکفافى (متوفاى ۴۰۵ ق) عالم فاضل و پرهیزکار و مسند نشین قضاوت در بغداد.

۷ – ابوالفتح عثمان بن جنى (متوفى ۳۹۲ ق) ادیب ماهر در علم نحو و صرف.

۸ – ابوالحسن على بن عیسى (متوفاى ۴۲۰ ق) شعر شناس و پیشواى علم لغت و ادبیات.

۹- ابوحفص عمر بن ابراهیم بن احمد الکنانى، محدث ثقه که سید رضى از او حدیث فرا گرفت.

۱۰ – ابوالقاسم عیسى بن على بن حدیث بن داوود بن جراح (متوفى ۳۵۰ ق) لغت شناس و محدث.

۱۱ – ابوعبدالله مرزبانى (متوفاى ۳۸۴ ق)

۱۲ – ابوبکر محمد بن موسى خوارزمى (متوفى ۴۰۳ ق) فقیهى سترگ و استاد حدیث که سید رضى و دیگران از وى فقه آموختند.

۱۳ – ابومحمد هارون تلعکبرى (متوفاى ۳۸۵ ق) فقیهى جلیل القدر و صاحب کتاب جوامع در علوم دین.

شاگردان سید رضی

۱ – سید عبد الله جرجانى

۲ – شیخ محمد حلوانى

۳ – شیخ جعفر دوریستى (متوفى حدود ۴۷۳ ق )

۴ – شیخ طوسى (م ۴۶۰ ق)

۵ – احمد بن على بن قدامه مشهور به این قدامه (م ۴۸۶ ق)

۶ – ابوالحسن هاشمى

۷ – مفید نیشابورى (م ۴۵۵ ق)

۸ – ابوبکر نیشابورى خزاعى (متوفى حدود ۴۸۰ ق)

۹- قاضى ابوبکرى عکبرى (م ۴۷۲ ق)

۱۰ – مهیار دیلمى.

آثار دیگر سید رضی

چنانکه گذشت مهم‏‌ترین اثر سید، کتاب شریف نهج البلاغه است. آثار دیگرش، خصائص الأئمه، تلخیص البیان عن مجاز القرآن، المجازات النبویه و حقایق التأویل فی متشابه التنزیل است.

وفات‏

سید رضی در سن ۴۷ سالگى و در سال ۴۰۶ هجرى در شهر بغداد رحلت کرد.

نوشته‌اند سید مرتضی، استوانه علم و تقوا و سیاست، از درگذشت مرموز و ناگهانى برادرش چنان متأثر و متأسف شد که تاب دیدن جنازه او را نیاورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس کاظمین علیه‌السلام پناه برد.

انبوه مردم، جنازه سید رضى را تشییع کردند و فخرالملک وزیر بر جنازه وى نماز خواند. پیکر پاکش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسین علیه‌السلام منتقل کردند.