شهیدسیدقاسممشکانی

            نهایت ارزویم این بود که از اسلام و قرآن و از سرزمین اسلامی پاسداری نمایم. خداوندا در رحمتت را به روی من گشودی و بر من منت نهادی و این نعمت بزرگ را به من ارزانی داشتی و چنین فوز عظما را نصیب من نمودی اما من در مقابل لطف و کرمت از شکرش عاجزم. من بر خود واجب و لازم دانستم که به ندای امام زمان لبیک بگویم و در صحنه جنگ حضور به هم رسانم و تا آنقدری که در توانم باشد از دین جدم حمایت کنم. پیامم به همسنگران و جوانان این است که سلامم را به رهبر عزیزم برسانید و بگویید ما مردم کوفه نیستیم و تا آخرین نفس از اسلام دفاع خواهیم کرد. همانطوری که سرور ازادگان حضرت امام حسین (ع) فرمودند: اگر دین جدم با خون من احیا می شود پس ای نیزه ها و شمشیرها بگیرید مرا.

            دل به دنیای غدار مبندید که دنیا فانی است و آخرت جاویدان. به پا خیزید و به ندای امام زمان لبیک بگویید و جبهه ها را پر کنید که پیروزی از آن ماست . و از کشته شدن نهراسید که شهادت در راه اسلام بهتر از زندگی ننگین است .

            و اما پدر مهربان گرچه زحمات پر مشقت مرا متحمل گشتی و در حال به ثمر رسیدن هدیه اسلام نمودی و این وظیفه شرعی تو بود امید است ببخشی و عفو فرمایی.

            و اما مادرم وقتی خبر شهادت فرزندت به تو رسید می دانم داغ جوان برای مادر خیلی سنگین است اما صبر و بردباری را پیشه خود ساز و برایم اشک مریز . گریه ات را نگهدار تا به حرم امام حسین(ع) رسیدی با اشک چشمهایت صحن و سرای حسین(ع) را شستشو بده و سلام مرا به جدم برسان.

            و پیامم به برادران و خواهرم: من به شما سفارش می کنم در شهادت من گریه نکنید بلکه خوشحال باشید . نکند از گریه شما منافقین خوشحال شوند و قلب امام عزیز را بیازارید.